گر بپرسی راست ٬ گویم راست

هیچی ... فقط ترجیح میدم از اولی بخونی بترتیب

گر بپرسی راست ٬ گویم راست

هیچی ... فقط ترجیح میدم از اولی بخونی بترتیب

۱ سال پیش

نمیدانم در این مغز لعنتی چه می‌گذرد! حالم به آشوب میماند! دیگر توان آن را ندارم که جریان را از سر بگذرانم، آری به آنچه که می‌خواستم نرسیدم ولی‌ این نیست دلیل از پا در آمدنم، البته گویا نمی‌تواند که این باشد ... پریشان حالم، آنقدر که از چشمانم اشک میاید و تسکینم میدهد، دیروز فهمیدم حیف است که طراحی نیاموختم آنوقت که میشد، آنگاه میشد اکنون  رسمش کنم... در زندگی‌ دارم، به اندازهٔ نیاز هر آدمی‌ دارم در زندگی‌، خیلی‌ بیشتر از مقدار مورد نظر برای خوشبختی‌، ولی‌ با  یک "نه" خیلی‌ چیزها بهم ریخت، خیلی‌ چیزهایی که هیچکس نفهمید، حتا "او"، و "او"یه زندگی‌ام تنها با حرف‌هایش سرکوفت زد... کار خوبی‌ کرد، واقعا! اووو یی که تمام  زندگیست ...  حداقل فراموشی راحت تر شد، فراموشی ای که هیچگاه فراموش نمی‌شود، فراموشی ای که سبب حسرتی شد در تک تک سلول هایم، حسرتی به اندازهٔ یک سال، یک سال که با یک حماقت ، با یک پرسش به گند کشیدمش... حال نظاره گر همان ارتباط سال گذشته هستم، با یک تفاوت، طرف دوم کس دیگریست، من نیستم... تنها آاه میکشم و گاهی شکایت ... کاری ازم ساخته نیست... 

 

پینوشت: در حال حاضر در دلتنگ ترین حال برای "او"ی یاد شده هستم... به شدت ... زیرا اوست هر آنچه که دارم

نظرات 4 + ارسال نظر
ساسان م شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://5071.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
خوشحال میشم نظرتو در مورد وبلاگم بدونم.

.... شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://post-nap.blogsky.com

سلام
چقد این نوع نوشتنو دوس دارم...
شاد زی

delphica شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

:)

[ بدون نام ] یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ

چی بگم بهت نازنین؟
تو خوبی و این همه اعترافهاست...

کوشی لعنتی ؟ کوشی ؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد