گر بپرسی راست ٬ گویم راست

هیچی ... فقط ترجیح میدم از اولی بخونی بترتیب

گر بپرسی راست ٬ گویم راست

هیچی ... فقط ترجیح میدم از اولی بخونی بترتیب

That's it? no!!!!!! ofcourse not

اوج ِ ماجرا تموم شد ... یعنی امیدوارم ... چیزی که نزدیک 3 سال منو می ترسوند بالاخره شد ! 

واژه ی "مردن" به تمامی ، چند روز گذشته ی منو وصف می کنه ... وجودی که ریخت ... خورد شد ... و باید که جمع می شد ... هم به تنهایی و هم نه به تنهایی ...  باس (باید) کمک کرد به او که باید ... به تمام زندگی ... که تغییر کرد ... ییهو!!!! ... 

همه ی وجودم فریاد شد ... انقدر که اینجا هم تاب نمی آورد اگه میومدم ... رفتم همونجا که باید ... همونجا که چندوقت بی خیالش شده بودم به خیال تحمل چنین روزی .... و چقدر من احمق بودم  ... دیگه از دست نمیدم  .... promise that 

I wish I was Special 

نظرات 2 + ارسال نظر
بهاره یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

you ARE special

سیاوش سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ب.ظ http://almondorange.wordpress.com

شکستن .... جمع شدن... تنهایی....
شاید بشه اینطور تغییر کرد... سریع ، این وسوسه می کنه خیلی زیاد
، بعضی فریاد ها رو کسی تحمل شنیدنش رو ندارن و بعضیا رو از بلندیشون نمیشنوه....
یعنی موندم تو این حماقت خود آدم...:( فک می کنم احمقم ولی نمی تونم نباشم !!!!!!
به هر حال
موافقم با
you ARE special

nevermind

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد